Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (3919 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Unsere Kinder sind alle aus dem Haus, bis auf eines [außer einem] [ausgenommen eines] . U همه بچه های ما خانه را ترک کردند به غیر از یکی.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Hast du dich operieren lassen? U تو را عمل کردند؟
Am letzten Dienstag habe ich mich einer Operation unterzogen. U سشنبه گذشته من را جراحی کردند.
Wissenschaftler haben das fehlende Gen entdeckt. U دانشمندان ژن مفقود را شناسایی کردند.
Es wurden ihm Fingerabdrücke abgenommen. U او [مرد] را انگشت نگاری کردند.
Er wurde auf der Stelle entlassen. U او [مرد] را فورا اخراج کردند.
Die Verbrecher wurden genau unter die Lupe genommen. U جنایتکاران را بطور کامل بازجویی کردند.
Wir ließen den Arzt kommen. U برای ما این دکتر را صدا کردند.
Vorige Woche haben sie in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Der Sprecher wurde verkabelt. U به سخنگو بلندگو دادند [وصل کردند] .
Vorige Woche wurde in mein Auto eingebrochen. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
Das zerquetschte Bein musste ihm abgenommen werden. U ساق پای له شده او [مرد] را باید قطع می کردند.
Die Kauflustigen rissen sich um die Schnäppchen. U خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
Ich wollte Zelten gehen, aber die anderen waren gleich dagegen. U من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
Nur wenige Reporter wagten das Kriegsgebiet zu betreten. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
Wissenschaftler haben festgestellt, dass das weibliche Gedächtnis leistungsfähiger ist als das männliche. U دانشمندان تعیین کردند که حافظه زنها قدرتمندتر از مردها است.
Der Zugriff erfolgte gleichzeitig in ganz Europa. U ماموران پلیس در یک زمان به محل ها [منازل] در سراسر اروپا حمله کردند.
Wir hatten vor, quer durch die USA zu reisen, aber unsere Eltern ließen es nicht zu. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Meine Beine kribbelten. U ساق پاهایم [در اثر خواب رفتگی] مور مور می کردند.
obdachlos <adj.> U بی خانه
Bauträger {m} U خانه ساز
Haus {n} U خانه
Dach {n} U سقف [خانه]
draußen <adv.> U بیرون از خانه
außer Haus <adv.> U بیرون از خانه
Café {n} U قهوه خانه
Freimaurerloge {f} U لژ فراموش خانه
Armenhaus {n} U خانه سالمندان
Altersheim {n} U خانه سالمندان
Altenheim {n} U خانه سالمندان
Eigentümerin {f} U صاحب خانه [زن]
Bordell {n} U فاحشه خانه
Anstreicher {m} U رنگ زن خانه
Eckhaus {n} U خانه نبشی
Fachwerk {n} U اسکلت خانه
Anlieger {m} U مالک خانه
Dienstbote {m} U خانه شاگرد
Bootshaus {n} U خانه قایقی
Bauernhaus {n} U خانه رعیتی
Findelhaus {n} U یتیم خانه
Ich gehe nach Hause U من به خانه میروم
Elternhaus {n} U خانه پدری
Eigenheim {n} U خانه شخصی
Diskothek {f} U صفحه خانه
Blockhaus {n} U خانه چوبی
Abdeckerei {f} U سلاخ خانه
Frauenhaus {n} U فاحشه خانه
Freudenhaus {n} U روسپی خانه
Bordell {n} U جنده خانه
Freudenhaus {n} U فاحشه خانه
Freudenhaus {n} U جنده خانه
Entrümpelung {f} U خانه تکانی
Cottage {n} U خانه روستایی
Dienstwohnung {f} U خانه اداری
Bauernhof {m} U خانه روستایی
Bauernhaus {n} U خانه روستایی
Eckhaus {n} U خانه سرنبش
Bungalow {m} U خانه ییلاقی
Fertigbau {m} U خانه پیش ساخته
Fertighaus {n} U خانه پیش ساخته
Frühjahrsputz {m} U خانه تکانی بهار
Freimaurer {m} U عضو فراموش خانه
Abbruch {m} U ویران سازی [خانه]
Freimaurerei {f} U اصول فراموش خانه
Dunkelkammer {f} U تاریک خانه [عکاسی]
Elternabend {m} U شب انجمن خانه و مدرسه
Espresso {m} U قهوه خانه کوچک
Bei uns wurde schon zweimal eingebrochen. U [خانه ] ما را دوبار دزد زد.
Abwasserreinigungsanlage {f} U تصفیه خانه فاضلاب
Möbelstück {n} U یک تکه از اساس خانه
drinnen <adv.> U درون [مقاله یا خانه]
Fachwerkhaus {n} U خانه نیمه چوبی
ein Haus ausräumen U خانه ای را خالی کردن
Verschlag {m} U خانه بازی بچه ها
sturmfrei haben U اختیار خانه ای را داشتن
immer zu Hause hocken U همیشه در خانه ماندن
in der Stube hocken U در خانه بیکار نشستن
Hauswirtschaft {f} U اقتصاد خانه داری
Hypothek {f} [auf] U رهن [برای خانه]
eine sturmfreie Bude haben U اختیار جایی یا خانه ای را داشتن
hausbacken <adj.> U در خانه ساخته [تهیه] شده
Pendelstrecke {f} U مسافت راه [از خانه به سر کار]
sich auf den Heimweg machen U رهسپار به [راه] خانه شدن
[zur Arbeit] pendeln U رفتن و برگشتن [از خانه به سر کار]
Arbeitszimmer {n} U اتاق کار یا تدریس [در خانه]
Internetcafe {n} U قهوه خانه با دسترسی به اینترنت
ausspucken U بیرون کردن [مردم از خانه ها]
Kann ich es bei Dir Zuhause abgeben? U می توانم این را در خانه ات پس بدهم؟
Wir haben es mit dem Verkauf des Hauses nicht eilig. U ما با فروش خانه عجله ای نداریم.
Wir ziehen am 1. [Ersten] aus. U ما یکم از خانه بیرون می آییم.
Abwasserreinigungsanlagen {pl} U تصفیه خانه های فاضلاب
es spukt [in dem Haus] U [این خانه] روح دارد
Ablösesumme {f} U پیش پرداخت اجاره خانه
das Dach ausbessern U بام [خانه] را تعمیر کردن
Einfamilienhaus {n} U خانه کوچک [برای یک خانواده]
In das Nachbarhaus wurde gestern eingebrochen. U دیروز دزد خانه همسایه را زد.
Puff {m} U جنده خانه [اصطلاح روزمره]
Stubenhocker {m} U کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
Quarktasche {f} U کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
Teppichkehrer {m} U جارو نپتون [نظافت] [خانه داری]
heimschicken U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
Teppichkehrmaschine {f} U جارو نپتون [نظافت] [خانه داری]
Teppichroller {m} U جارو نپتون [نظافت] [خانه داری]
Erledigen von Bankgeschäften von Hause U انجام معامله های بانکی از خانه
Homebanking {n} U انجام معامله های بانکی از خانه
Lüftlmalerei {f} U نقاشی نمای خانه [در باواریا و اطریش]
Bude {f} U اتاق خصوصی [در خانه] [اصطلاح روزمره]
Bude {f} U کاشانه [خانه کوچک وسردستی ساخته شده ]
Bretterbude {f} U کاشانه [خانه کوچک وسردستی ساخته شده ]
Meine Schwester sucht derzeit ein [e] Haus [Wohnung] . U خواهرم فعلا دنبال خانه [آپارتمان] می گردد.
Das Stadion war ein Tollhaus. U در میدان ورزش شورشی [دیوانه خانه ای] بود.
ein Türschloss abdrehen [Einbruch] U قفل دری را با آچار شکندن [سرقت از خانه]
Baukasten {m} U جعبه خانه سازی [اسباب بازی کودکان]
Am Hochzeitsmorgen herrschte bei uns zu Hause Chaos. U فردا صبح عروسی در خانه ما غوغا بود.
Jetzt geht es ab nach Hause ! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
Zimmer frei U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Gästezimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Privatzimmer {n} U اتاق برای اجاره [در خانه شخصی] [در آگهی]
Gestern nahm bei ihr niemand ab. U دیروز در خانه او [زن] هیچکس نبود به تلفن جواب دهد.
Puff {m} U جنده خانه [در باواریا و اتریش و سوئیس] [اصطلاح روزمره]
Hotspot {m} U محل دسترس بیسیم به اینترنت [مثال در قهوه خانه]
jemanden - zu einer gemeinsamen Unternehmung - von zu Hause abholen U عقب کسی - در خانه اش - رفتن برای انجام کاری با هم
Hat das Haus elektrischen Anschluss? U آیا این خانه به برق شهر وصل است؟
Ich habe mich versehentlich ausgesperrt. U من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
verreisen U ترک کردن [خانه یا شهر] برای چند مدتی
Karree {n} U بلوک خانه ها [که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
Häuserblock {m} U بلوک خانه ها [که با چهار خیابان متقاطع محدود شده اند]
öffentlicher WLAN-Einwahlpunkt {m} U محل عمومی دسترس بیسیم به اینترنت [مثال در قهوه خانه]
Pendler {m} U کسی که هر روز از خانه به سر کار یک مسافت را رفت و آمد میکند
Bei mir ist heute abend sturmfreie Bude. U امشب در خانه من جشن عمومی است [از همه پذیرایی می کنم ] .
Die meisten Haushaltshilfen wohnen lieber außer Haus. U بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
Fußballanhänger, der systematisch alle Auswärtsspiele seiner Mannschaft besucht U طرفدار فوتبال که مرتب همه بازیهای دور [از خانه] تیم خود را دیدار میکند.
Schlüsselkind {n} U [بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.]
Es ist ein Haus im Superlative. U این خانه ای است با صفت عالی [از هر نظر بسیار بزرگ و عالی] .
Ich muss um elf zu Hause sein. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
Den Appetit holt man sich auswärts, aber gegessen wird zu Hause. <proverb> U بیرون ما را به اشتها می آورند اما در خانه غذا می خوریم. [ضرب المثل بیشتر مربوط به سکس تا غذا]
von zu Hause weggehen U خانه را ترک کردن [ول کردن]
Recent search history Forum search
3haushalt
3haushalt
0خانه ى ما پشت مسجد قرار دارد. "قرار دارد" چيست؟
0روسپی خانه
0حس کن در خانه خودت هستی راحت باش
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com